سه شنبه ۲۴ مهر ۰۳

فال قهوه کوه

۴ بازديد
خاله پولی. من از آن می ترسم؛ باید کمی وقت داشته باشم تا فکر کنم.» “فکر کن!” دیگری خندید «ای بچه عجیب و غریب! عزیزم، آیا واقعاً منظورت این فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم فال قهوه کانگورو است.

که می‌توانی به این فکر کنی که این شانس زندگیت را رد کنی؟» هلن لرزان گفت: “نمی دانم.” “من نه -” “همه فکر می کنند تو دیوانه ای، بچه! من می دانم که باید، برای یک. و او با تمسخر اضافه کرد: «اجازه دهید به شما بگویم آقای رابرتز چه گفت.» “چی خاله؟” او در این پیام برای شما فرستاد. او یک فرد عالی برای انجام کارهای سخاوتمندانه فال جدید و فال قهوه کلید آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.

زمانی که آن را در ذهن خود می بیند. او به من گفت که به شما بگویم که اگر پیشنهاد آقای هریسون را بپذیرید، او بهترین شلواری را که می تواند بخرد به شما می دهد. آیا این عالی از او نبود؟» هلن گفت: «بله، از او به خاطر من متشکرم.» و او لرزید. او التماس کرد: “الان دیگر در مورد آن با من صحبت نکن.” “لطفا نکن، خاله پولی. من خیلی هیجان فال قهوه کوه زده بودم.

و همه اینها مثل یک رویا بود، و الان نیمه گیج شده ام. نمیتونم بهش فکر کنم و باید یه جوری فکر کنم! خیلی وحشتناک فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!» دیگری خندید: «امشب نباید به آن فکر کنی، بچه، چون می‌خواهم فردا بخوابی و زیبا باشی. ببین،» و شروع به باز کردن لباس هلن کرد.

افزود، «من امشب مادر کوچولوی تو می‌شوم و تو را می‌خوابانم.» و به این ترتیب، محافظ دختر را آرام کرد و پیشانی سوزان او را بوسید و سعی کرد ترس او را بخنداند، او را درآورد و تا زمانی که او را در فال قهوه ماه رختخواب نبیند و دوباره بوسید، او را رها نکرد. او گفت: «و به من قول بده، بچه، که امشب خودت را نگران نکنی. برو بخواب، فردا وقت خواهی داشت که فکر کنی.» هلن قول داد که این کار را انجام دهد.

اما او به قول خود عمل نکرد. او بارها صدای ساعت بزرگ را در راهرو شنید و وقتی تاریک ترین ساعات شب گذشته بود روی تخت نشسته بود و به سایه های خاکستری اتاق به او خیره می شد و پوشش را محکم در اطراف خود گرفته بود، زیرا او بسیار سرد؛ او با عصبانیت با خودش زمزمه می کرد: «نه، نه، این کار را نمی کنم! آنها مرا مجبور به انجام این کار نخواهند کرد ! باید برای فکر کردن وقت داشته باشم.» و وقتی بالاخره به خوابی بی قرار فرو رفت، آن فکر هنوز در ذهنش بود و آن کلمات بر لبانش بود: «این فال قهوه گوزن کار را نمی کنم. باید برای فکر کردن وقت داشته باشم.

فصل ششم “و با این حال فکر می کنم آن را در چهره تو می بینم، آنها باید چه باشند: این مناسبت با تو صحبت می کند. و تخیل قوی من یک تاج می بیند بر سرت می ریزد.» هنگامی که هلن صبح روز بعد از خواب بیدار شد، تصمیم برای مقاومت در برابر اصرار عمه‌اش همچنان در درون او قوی بود. همانطور که او تلاش می کرد تا وقایع سریع شب قبل را بازگرداند، اولین کشفی که کرد سردرد و احساس خستگی و نارضایتی بود که برای او تازگی داشت.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.