چهارشنبه ۰۳ بهمن ۰۳

فال قهوه شیر

۱۱ بازديد
در واقع درست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!» مکث کرد. فال قهوه ماریانا دختر گفت: “بله، و من می خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استم شما را ملاقات کنم. هیچ وقت ندیدی که من به تو سر تکان دهم.

و ناگهان تیرسیس بازوهای خود را در اطراف او قرار داد و او را به سمت خود فشار داد. لمس سینه‌اش خون را در رگ‌هایش در سیل‌های آتش می‌ریخت. او دیگر نمی دانست و اهمیتی نمی داد که چه می گوید یا چه می کند. او به سرعت ادامه داد: “به من گوش کن.” «به من گوش کن! هیچ کس نمی داند! و تو خیلی زیبا، خیلی زیبا! دوستت دارم!» کلمات لب هایش را فال قهوه چهارشنبه سوزاندند.

اما او خود را مجبور کرد که بارها و بارها آنها را بگوید: “دوستت دارم!” دختر با عصبانیت به اطرافش خیره شده بود. او فریاد زد: “الان نه.” “امشب نه. فردا با تو ملاقات خواهم کرد، فردا شب و با تو خواهم رفت.» تریسیس فریاد زد: «نه فردا شب، بلکه اکنون!» و او را محکم تر با تمام قدرتش در دست گرفت. نفسش روی گونه‌اش له می‌زد: «گوش کن». “دوستت دارم! من نمی توانم تا فردا صبر کنم – نمی توانستم آن را تحمل کنم. من همه در آتش هستم!

من نباید بدانم چه کار کنم!» دختر دوباره با عدم اطمینان به او خیره شد و تیرسیس با تعجب های سریع و نیمه نامنسجم خود به او خیره شد. او هیچ امتناع نمی کند. زیرا نیمی از دیوانگی او ترس از خودش بود و او این فال قهوه چکمه را می دانست. و سپس ناگهان، همانطور که او برای او فریاد زد، دختر به آرامی زمزمه کرد: “خوب!” و قلبش تپشی زد که آزارش داد. او با عجله ادامه داد: «به شما می‌گویم، من برای چیزی به فروشگاه می‌رفتم، و آنها از من انتظار دارند که به خانه بروم. اما اینجا صبر کن تا من برگردم و بعد با تو می‌روم.» “منظورت اینه؟” ترسیس زمزمه کرد.

او پاسخ داد: “بله، بله.” “و به زودی خواهد بود؟” “بله، به زودی.” او گفت: “باشه.” اما ابتدا مرا ببوس. همانطور که صورتش را بالا می گرفت، ترسیس او را به سمت خود فشار داد و بارها و بارها او را بوسید، تا زمانی که فال قهوه شیراز گونه هایش شعله ور شد. سرانجام او را آزاد کرد و او به سرعت چرخید و به سمت خیابان رفت. بخش ۱۱. و پس از رفتن او، پسر بی‌حرکت ایستاد و حتی دستی هم تکان نداد.

یک دقیقه کامل گذشت و رنگ از گونه هایش بیرون رفت و آتش از رگ هایش خارج شد و به سختی می توانست ایستاده بایستد. سرش پایین و پایین می‌رفت تا اینکه ناگهان زیر لب زمزمه‌ای خشن کرد: «خدای من! اوه، خدای من!» او به آسمان نگاه کرد، چهره‌اش سفیدی وحشتناک بود. و از گلویش ناله ای آهسته مانند ناله یک حیوان زخمی بیرون آمد. ناگهان برگشت و از خیابان فرار کرد.

او رفت و آمد، بلوک پس از بلوک. اما بعد، یکدفعه، دوباره ایستاد و رو به رو شد. دست هایش را گرفت تا ناخن ها او را بریدند و دندان هایش را مانند تله ای فولادی به هم بست. “نه، نه!” او زمزمه کرد. “نه – ای ترسو!” او فال قهوه شیر برگشت و شروع به راهپیمایی کرد. برگشت و در جایی که از آنجا آمده بود ایستاد. و آنجا ایستاده بود، مثل مجسمه. بنابراین یک دقیقه گذشت، سپس یک دقیقه دیگر. و سرانجام سایه ای در دوردست حرکت کرد و قدمی نزدیک شد. آن دختر بود. او با خنده زمزمه کرد: “من اینجا هستم.” ترسیس گفت: بله. “من چیزی دارم.

که باید به شما بگویم، لطفا.” او ناگهان متوجه تغییر شد و متوقف شد. “مسئله چیه؟” ترسیس با صدایی آهسته و لرزان گفت: “نمی دانم چگونه به شما بگویم.” “من یک سگ شکاری بوده ام و اکنون نمی خواهم یک سگ شکاری باشم. اما برای چیزی که در مورد آن صحبت کردیم متاسفم.

منظورت همان چیزی فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است که در مورد آن صحبت می کردی ، نه؟” دختر، چشمانش برق زد. ترسیس نگاهش را انداخت. گفت: بله. “من یک درمانده هستم. عذر خواهی میکنم آنقدر از خودم خجالت می کشم که نمی دانم چه کنم. اما، اوه، من دیوانه بودم. من نتونستم کمکش کنم!
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.