پنجشنبه ۰۸ شهریور ۰۳ ۱۵:۰۵ ۱۲ بازديد
این احساس را دارم که شاید فکر کنید دارم آخرین پذیرش بی صدا وصیت شما را می نویسم، بی آنکه بدانی دارم چه کار می کنم. اما می دانم که بدون تو مبارزه خواهم کرد، نمیرم. و من آرزو می کنم که شما یک فال قهوه ادم کار را انجام می دادید – هر چه زودتر مرا ببینید.
صبح زود باشد و در آن روز تصمیم گرفته شود که با تو ازدواج کنم یا نه. من تو را ترک خواهم کرد، نه برای اینکه دوباره ببینمت – یا بدانم که قرار فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است همسرت باشم. من از دود و آه و اشک و ترس تا حد مرگ بیمارم.
چه خواهی کرد، تیرسیس؟ دیگه نمیتونم بنویسم دوباره نامه را باز فال قهوه ارمنی می کنم. به نام خدا چه خواهی کرد؟ کتاب چهارم. قربانی نزدیک می شود سکوتی بر آنها حاکم شده بود. او نشسته بود و به تماشای جایی که نور خورشید در میان توس ها سوسو می زد، نشست. و کتاب را در دست داشت و بیکار ورق می زد. او خواند – من این دامنه ها را می شناسم.
اگر من نه چه کسی آنها را می شناسد؟» و او لبخندی زد و در جواب نقل قول کرد: “اینجا تو در دوران شادی جوونی خودت هستی، اینجا اوج قدرت تو بود، اول طلایی تو! و همچنان محله معشوق فضیلتی به بار می آورد.» بخش ۱. اوایل یک بعدازظهر نوامبر، در کابینش در جنگل بود که تریسیس آخرین آهنگ مینسترال خود را نوشت. او نمیتوانست بگوید چه زمانی به سراغش فال قهوه لاله میآید.
بنابراین هیچ آمادهسازی نکرده بود. اما وقتی آخرین کلمه روی کاغذ آمد، از جایش بلند شد و از میان جنگل پوشیده از برف به نزدیکترین خانه مزرعه رفت. کشاورز با یک واگن آمد و تیرسیس تمام وسایلش را در صندوق عقبش بست و قطار شب را برای شهر سوار کرد. او چون خدای جوانی درخشنده و جامه جلال آمد. تمام مخلوقات رویاهای او در درون او بیدار بودند، همه شیاطین و الهه های او. او مجبور بود با آنها تماس بگیرد و آنها پاسخ دادند. در تمام روز صدای شیپور و چنگ در روح او شنیده می شد. او مانند مردی بود که نیمه راه فال قهوه لباس می رفت، نیمه می دوید.
در میان یک طوفان بزرگ باد. او مبارزه خوبی کرده بود و پیروز شده بود. دنیا زیر پایش بود و دیگر ترسی از آن نداشت. سروصدای ماشینهای خیابانی برایش موسیقی بود، غرش و هجوم شهر نبضهایش را به هم میزد – این زندگیای بود که او به میل خود شکل داده بود! و به این ترتیب او با شکوه و مقاومت ناپذیر به کوریدون آمد. ذهنش کاملاً ساخته شده بود – او را فال قهوه لاشخور می برد.
او اکنون فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استاد بود، دیگر هیچ شک و ترسی نداشت. او تمام وجود او را با فکر او هیجان زده بود. چقدر عالی بود در چنین ساعتی که کسی با او ارتباط برقرار کرد – کسی که در ویژگی هایش می توانست انعکاسی از تعالی خود را ببیند! او سخنان شاعر قدیمی آلمانی را به یاد آورد.
صبح زود باشد و در آن روز تصمیم گرفته شود که با تو ازدواج کنم یا نه. من تو را ترک خواهم کرد، نه برای اینکه دوباره ببینمت – یا بدانم که قرار فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است همسرت باشم. من از دود و آه و اشک و ترس تا حد مرگ بیمارم.
چه خواهی کرد، تیرسیس؟ دیگه نمیتونم بنویسم دوباره نامه را باز فال قهوه ارمنی می کنم. به نام خدا چه خواهی کرد؟ کتاب چهارم. قربانی نزدیک می شود سکوتی بر آنها حاکم شده بود. او نشسته بود و به تماشای جایی که نور خورشید در میان توس ها سوسو می زد، نشست. و کتاب را در دست داشت و بیکار ورق می زد. او خواند – من این دامنه ها را می شناسم.
اگر من نه چه کسی آنها را می شناسد؟» و او لبخندی زد و در جواب نقل قول کرد: “اینجا تو در دوران شادی جوونی خودت هستی، اینجا اوج قدرت تو بود، اول طلایی تو! و همچنان محله معشوق فضیلتی به بار می آورد.» بخش ۱. اوایل یک بعدازظهر نوامبر، در کابینش در جنگل بود که تریسیس آخرین آهنگ مینسترال خود را نوشت. او نمیتوانست بگوید چه زمانی به سراغش فال قهوه لاله میآید.
بنابراین هیچ آمادهسازی نکرده بود. اما وقتی آخرین کلمه روی کاغذ آمد، از جایش بلند شد و از میان جنگل پوشیده از برف به نزدیکترین خانه مزرعه رفت. کشاورز با یک واگن آمد و تیرسیس تمام وسایلش را در صندوق عقبش بست و قطار شب را برای شهر سوار کرد. او چون خدای جوانی درخشنده و جامه جلال آمد. تمام مخلوقات رویاهای او در درون او بیدار بودند، همه شیاطین و الهه های او. او مجبور بود با آنها تماس بگیرد و آنها پاسخ دادند. در تمام روز صدای شیپور و چنگ در روح او شنیده می شد. او مانند مردی بود که نیمه راه فال قهوه لباس می رفت، نیمه می دوید.
در میان یک طوفان بزرگ باد. او مبارزه خوبی کرده بود و پیروز شده بود. دنیا زیر پایش بود و دیگر ترسی از آن نداشت. سروصدای ماشینهای خیابانی برایش موسیقی بود، غرش و هجوم شهر نبضهایش را به هم میزد – این زندگیای بود که او به میل خود شکل داده بود! و به این ترتیب او با شکوه و مقاومت ناپذیر به کوریدون آمد. ذهنش کاملاً ساخته شده بود – او را فال قهوه لاشخور می برد.
او اکنون فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استاد بود، دیگر هیچ شک و ترسی نداشت. او تمام وجود او را با فکر او هیجان زده بود. چقدر عالی بود در چنین ساعتی که کسی با او ارتباط برقرار کرد – کسی که در ویژگی هایش می توانست انعکاسی از تعالی خود را ببیند! او سخنان شاعر قدیمی آلمانی را به یاد آورد.
- ۰ ۰
- ۰ نظر