آلو، سر از پاشنه، با یک پا در میان برف کبوتر فال نیت کن می کرد. او خندید و از جا بلند شد: «خیلی بد، آفتاب به من پاهای قلاب داد.
آنته که آفتاب نابینا بود و برای خودش سیاه و زرد و قرمز میدید گفت: «بله، و ما را به جنگل پرتاب کن تا دنبال سرپناهی بگردیم، من نمیدانم چگونه میخواهیم یک صنوبر با شاخههای بزرگ پیدا کنیم». ، زیرا او با جدیت نگاه کرده بود و مستقیماً به خورشید خیره شده بود ، خورشیدی که به سرعت از بالای کوه طلوع کرد.
آنها وارد محوطهای شده بودند، جایی که برف کمکم دیگر چوبهای بریده شده، کندهها و قلوه سنگها را نمیپوشاند، و حالا با عجله وارد جنگل عمیقی شده بودند، جایی که هنوز «بار» بود.
گالسپیرا دور شده بود، یا به این دلیل بود که برجستگی های فال با نیت گاه و بیگاه تنه درخت برایش جذاب نبود. زیرا به طور کاملاً غیرمنتظره خود را از تله رها کرد و در پوشش بیمار پیش بند و آمی دور شکم و گردنش به جنگل پرید.
بز با سهولت باورنکردنی صنوبر بزرگی با شاخه های متراکم را پیدا کرد که برای خانه مناسب بود، خانه ای که بچه ها تمام صبح بیهوده به دنبال آن می گشتند.
گولسپیرا در وسط زیر صنوبر غول پیکری ایستاده بود که شاخه هایش مانند سقفی غیر قابل نفوذ گسترده شده بود. برف قبلاً در زیر آن آب شده بود یا شاید هرگز نتوانسته بود آنجا انباشته شود.
گالسپیرا پارس کرد: «م-آه.» “M-ä-ä. اینجا یک بز خردمند زندگی فال نیت شمع می کند، که با وجود اینکه روی سورتمه دراز کشیده بود و پیش بندش را دور شکمش انداخته بود، چشمانش را با خود داشت. M-ä-ä. اینجا برخیز، ای کوچولوهای غریب و من به شما شیر گرم و شیرین، خزه نرم برای فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استراحت و انگور فرنگی شیرین یخ زده و درخت عرعر برای ضیافت به شما پیشنهاد می کنم!
ماگلنا لبخند زد: “او ما را به خود دعوت می کند. اگر شما آنقدر بزرگ و زیبا هستید او در حال خوفال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج فال و نیت , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استگاری گلسپیرا فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.” حالا من اینجا کنار در می مانم تا زمانی که از من بخواهد بیام جلو و بنشینم.
ماگلنا شاخه ای سنگین و متراکم را بلند کرد، داخل آن رفت و ایستاد و با حالتی خفن به بز خیره شد.
مانکه نیز همان توجهی را که هنگام ورود به افراد داشت دنبال کرد و رعایت کرد.
گلسپیرا گفت: “M-ä-ä-ä، شما خوش آمدید و بنشینید.”
او به تنه بزرگی که ندولهای ریشه بلند روی آن نشسته بودند، لغزید فال نیت دل و به اندازه کافی برای مردم و بزها راحت بود.
آنته وارد شد و سورتمه را پشت سرش کشید.
کونت و همچنین چوب قیر و تله ها را از آن بیرون آورد. سپس سورتمه را به صورت وارونه روی هر چهار میل قرار داد. مگلنا بیگودی های کوچک پر از شیر داغ کف دار و همچنین نان و نان را از مزرعه عروسی بیرون آورد.
“میز” در کنار نیمکت های غده ریشه بود. بچهها سر میز میخواندند، آرام و آهسته غذا میخوردند و احساس میکردند که دهقانهای بزرگ در کابین خودشان هستند.
- ۰ ۰
- ۰ نظر