جمعه ۲۷ مهر ۰۳

فال چوب جدید

۱۱ بازديد
در اصل، بسیار خوشحال بودم و مطالب، اخیراً و – احساس می کنم قبلاً خوشحال نبودم -” “قبل از چی عزیزم؟” دختر به طور پیوسته به او نگاه کرد و صورتش سرخ شد. “قبل از اینکه حافظه ام را از دست بدهم.” برای چند لحظه آنها در سکوت به یکدیگر نگاه می کردند، ویژگی های بیانی لوئیز نشان دهنده همدردی خاموش بود. “آیا واقعا حافظه خود را از دست داده اید؟” او فال چوب ابجد پرسید.

یک روز صبح که کنار جاده دراز کشیده بودم و از سرما می لرزیدم از خواب بیدار شدم. یک لباس خاکستری ساده و بدون کلاه پوشیده بودم. خورشید تازه طلوع می کرد و هیچکس نزدیک نبود. با تعجب خودم را بررسی کردم. من نمی دانستم که چه کسی هستم، یا اینکه چگونه به آنجا آمدم، هیچ جواهری در جیبم نبود، من شروع به قدم زدن در کنار جاده کردم همانطور که می دانستم فال چوب ابجدی قبلاً در آن مکان نرفته بودم.

پرنده‌ها آواز می‌خواندند و گاوها در چمنزار غوغا می‌کردند. من هم سعی کردم آواز بخوانم، زیرا قلبم سبک و همجنس‌گرا بود و خوشحال بودم. خداحافظ به شهری آمدم، اما به نظر می‌رسید که هیچ‌کس بیدار نشده باشد، زیرا آن شهر بیدار شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد فال چوب جدید , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است.

هنوز خیلی زود در خیابان راه می رفتم، دیدم از یکی از دودکش ها دود می آید و ناگهان به ذهنم رسید که وارد حیاط شدم و به سمت در پشتی رفتم آشپزخانه و من با خوشحالی خندیدم و برایش صبح بخیر آرزو کردم، اما صحبت کردن با او برایم خوب بود و من دوست داشتم صدای خودم را بشنوم و او را با بغض راحت می‌کردم به من چیزی داد تا بخورم و بعد مرا فال چوب جمعه به نام های عجیب و غریب صدا زد و گفت که من یک دزد هستم.

نمی دانم چرا، اما این نام در ذهنم ظاهر شد من آن را به خاطر نامم ادعا کردم و از آن زمان به آن چسبیده ام.” “نمیدونی اسم واقعیت چیه؟” لوئیز که به شدت به این رابطه کوتاه علاقه مند بود پرسید. الیزا پاسخ داد: “من هیچ تصوری از چیزی ندارم که تاریخ آن بعد از صبح باشد.” او با یکی از خنده های درخشانش افزود: “اولین بار که در آینه نگاه فال چوب خط کردم.

چهره عجیبی را دیدم که در آنجا منعکس شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. مجبور شدم خودم را بشناسم.” “فکر می‌کنم بین هفده تا بیست سال سن دارم.

اما آنچه که زندگی‌ام در سال‌های گذشته بوده برای من کتابی مهر و موم شده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. نمی‌توانم شخصی را که می‌شناختم یا با او ارتباط داشتم.

به یاد بیاورم، با این حال به نظر می‌رسد چیزهایی خارج از زندگی شخصی‌ام بهم چسبیده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است. برای من کتاب هایی را به یاد آوردم که می توانم بنویسم.

بخوانم و بدوزم این بخش از کشور برای من ناشناخته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است، وقتی به المهرست آمدم، همه چیز را در مورد آن و آقای فوربس می دانستم، اما نتوانستم آنها را با زندگی قبلی خود مرتبط کنم. “چطور شد که به اینجا آمدی؟” از لوئیز پرسید. “یادم رفت این را به شما بگویم. در حالی که داشتم با آن زن که خانم هاپکینز بود بحث می کردم، شوهرش صدای ما را شنید و به آشپزخانه آمد. او شروع به سوال درباره خودم کرد و من هر جوابی که به ذهنم می رسید را می دادم. سر، چون نمی‌توانستم حقیقت را به او بگویم، شنیدن صدایم برایم خوشایند بود، به نظر می‌رسید که حس شوخ طبعی خوبی داشتم، و اگر چیزی زیرکانه بگویم، از ته دل می‌خندیدم و اصلاً هیچ نگرانی و مسئولیتی نداشتم. “آقای هاپکینز دید که من کاملاً غیرمسئول و بی پروا هستم، و او تصمیم گرفت از من برای جاسوسی از مردم اینجا در المهرست فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم استفاده کند و به او گزارش دهد که آنها چه گفته اند و چه کرده اند. من به راحتی با این کار موافقت کردم، زیرا روحیه شرارت برانگیخته شد. من هیچ اهمیتی برای هاپکینز نداشتم و چیزی علیه آقای فوربس نداشتم.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.