شنبه ۲۱ مهر ۰۳

فال ورق آنلاین

۱۲ بازديد

شبی آرام و آرام بود و من به تماشای چراغ های روی آب نشستم. سپس ناگهان شبی را به یاد آوردم که قایق بادبانی گذشته بود و صدای آواز زن را شنیده بودم. مثل یک ظاهر به من برگشت، آن صدا و آن ملودی. من دوباره آن را واضح تر از آنچه که کلمات می توانند بیان کنند، شنیدم. و دریای کامل وای بر جانم غلتید.

به آن شب فکر کردم، آن شب فال ورق آنلاین چه بودم، چه امیدهایی داشتم، چه شوری، چه هدفی، چه ایمانی. به یاد دارید، درست زمانی بود که من در اوج کارم بودم. و خاطره به من بازگشت، همانطور که از روزی که با کتابم از جنگل بیرون آمدم هرگز به من بازنگشت. به سادگی بر من غلبه کرد، تا اعماق وجودم تکانم داد. صورتم را فرو کردم و گریه کردم. همه کسالت شنیع را که بر من مسلط شده بود.

از من دور کرد. خودم را همانگونه که بودم، خراب، گمشده دیدم. فریاد زدم: «ای پدر من که در آسمانی، دیگر رفته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی فال ورق خارجی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است! رفته و دیگر برنمی گردد! من یک روح گمشده هستم! من یک خائن هستم، من تباه شدم!»

پس با تب و تب و دستانم را به هم پیچاندم. “من مبارزه را رها کردم! کتک خورده ام، خدای من، کتک خورده ام! به آن ساعات خشمگین در جنگل فکر کنید، آن ساعت های سرکشی، شکوه! من به معمولی بودن و کسل کننده بودن خیره شدم – آن را مسخره کردم. و حالا مرا فتح کرده فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی فال ورق خرید , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!

من را زیر پا گذاشتند، کتک زدند! همه چیز از سرم رفته فال جدید و آنلاین قهوه , احساس , تک نیت , چای , چوب , امروز , انبیا , پیشگویی , روزانه , ساعت , فردا , سرنوشت , ازدواج , ابجد , زندگی , صوتی , شمع , عشق , کارت , ورق دعا و جادو و طلسم است!» و سپس با ناامیدی و وحشت فریاد زدم: «اوه، نه، نمی شود! نمی تواند باشد !»

اما حتی در حالی که آن را گریه می کردم، افکارم به فال ورق خوب وحشتی که به آن گره خورده بودم، به نمونه های صابون و به سوراخ کثیف کنار یک کارگر مست فرار کرد. این موضوع مرا تحت تأثیر قرار داد، حتی در حالی که من آنجا ایستاده بودم و سعی می کردم حل کنم.

من دیوانه شده بودم. نفس نفس زدم: «من همه کارها را فال ورق خیانت انجام داده‌ام، جنگیده‌ام، زحمت کشیده‌ام و مبارزه کرده‌ام – گریه کرده‌ام، دعا کرده‌ام، و حتی التماس کرده‌ام. و با این حال من کتک خورده ام – پایین رفته ام – پایین! و دیگر چه کاری می توانم انجام دهم؟ من دوباره کتک خواهم خورد! اوه، چیکار کنم؟ آیا امیدی وجود دارد.

برنامه جدیدی که بتوانم آن را امتحان کنم؟ آیا می توانم از خیابان ها عبور کنم و فریاد بزنم؟ آیا می توانم یک نفر را بگیرم و کاری کنم که صدایم را بشنود؟ آیا چیزی وجود دارد – چیزی ؟”

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.