سه شنبه ۰۱ مهر ۰۴

سالن زیبایی زنانه مرزداران

۳ بازديد
پیشاهنگ، پس از نشستن برای بازرسی قایقی که در حال نزدیک شدن بود، در حالی که به پشت روی زمین دراز کشیده بود، گفت: «این ما را آرام می‌کند؛ ما در دستان پیشاهنگ هریس در امان هستیم. بگذارید بیایند. ما باید نگران جان جوانانمان باشیم.» قایق مستقیماً به سمت کمپ جدید حرکت کرد و به نظر می‌رسید دو مرد در آن بودند. مردی که پارو می‌زد، کلاه حصیری سالن زیبایی در خیابان فرشته بزرگی بر سر داشت و بند شلوارش دیده می‌شد. پی وی فریاد زد: «آنها سرگروه پیشاهنگان هستند!» این حدس به اندازه هر حدس دیگری درست به نظر می‌رسید. آن دو مرد پیاده شدند، قایق را با روشی بسیار حساب‌شده بالا کشیدند و به اردوگاه نزدیک شدند. ند، رئیس پیشاهنگان، در حالی که خودش را روی پاهایش می‌کشاند و روی یک جعبه مواد غذایی می‌نشست.

هم در بیشترِ چیزهایی که گفته بود، حق داشت؛ آنها این را فهمیدند. سالن زیبایی ستارخان و او هم اعتراف کرد. «البته، حق با من سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» گفت. «بگذارش به من. من درستش می‌کنم.

فردا به آنجا نقل مکان می‌کنیم و اگر الان متاسف هستی، خوشحال خواهی شد چون…» ند، رئیس پیشاهنگان، گفت: «آه، امروز روز شادی خواهد بود.» چارلی نوریس گفت: «هر چیزی ممکن سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» فیدو نورتون با لحنی گرفته گفت: «اسکات هریس، تو رهبری کن و ما دنبالت خواهیم آمد.» یکی دیگر از پیشاهنگان فریاد زد: «یک مکان اگر بهتر نباشد، به خوبی مکان دیگر سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» «بله، همه موافق نقل مکان هستند.» پی وی با صدایی رعدآسا فریاد زد: «آره!» فصل سی و نهم خیانت شده! صبح روز بعد، آنها مانند اعراب چادرهایشان را جمع کردند و به نقطه‌ای که پی-وی پیشنهاد داده بود، در ارایشگاه زنانه در جمالزاده شمالی آن سوی جزیره، نقل مکان کردند. نمی‌دانم چرا آنجا را دوست داشت، چون جای آرامی بود.

شاید به این دلیل آنجا را دوست داشت که دنج و آرام بود و به قول معروف در پس‌زمینه قرار داشت. به نظر می‌رسید آرامش در آنجا موج می‌زد، که نام میانی پی-وی بود. منظره‌ای زیبا از شرق کچم، جامعه پررونق در ساحل شرقی دریاچه کیدر، را فراهم می‌کرد؛ و چشمه کریستالی، امکانات کمین و پناهگاه بهتر کاج‌های باشکوه و باوقار، مطابق با نیازهای دیده‌بانان به نظر می‌رسید. ند، پیشاهنگ، در حالی که پس از آخرین سفرش روی دو جعبه مواد غذایی پر از آذوقه نشسته بود، گفت: «خب، ما اینجاییم چون اینجاییم.» او در حالی که به اطراف نگاه می‌کرد، افزود: «اگر آب چشمه به ما نرسد، خودمان به سراغ آب چشمه می‌رویم. در این کار بد هم نیستیم.» در واقع آنها با ساحل شرقی جزیره آرایشگاه زنانه در خیابان جردن آشنا نبودند و حالا کشف کریستف کلمب پی-وی را در نظر داشتند.

کشفی که خالی از تعجب و رضایت نبود. «وقتی به جایی می‌روم، همیشه آن را ترک می‌کنم…» نیک با لحنی خشک و کشیده حرفش را قطع کرد و گفت: «شانس آوردیم.» پی-وی توضیح داد: «من همیشه به اکتشافات می‌روم. حتی جزیره‌ها و چیزهای دیگری هم کشف کردم. یک بار کوهی را در کمپ تمپل کشف کردم، فقط یک نفر قبل از من آن را کشف کرده بود. پریروز وقتی داشتم یک لاک‌پشت گلی را دنبال می‌کردم، اینجا را کشف کردم. یک بار هم یک شبه‌جزیره پیدا کردم، اما روز بعد دیگر آنجا نبود.» «کی بردش؟» «جزر و مد بالا آمد و همه جا زیر آب رفت. می‌خواهی به تو نشان بدهم چطور دور چادرها جوی آب درست کنی؟» آنها چادرها را برپا کردند و اطراف آنها جوی‌های فاضلاب کندند و جایی برای آتش اردوگاه آماده کردند و برای آن چوب آوردند. برای تخته غذاخوری خود پایه‌هایی خرد کردند و آنها را در زمین پوشیده از کاج فرو بردند سالن زیبایی زنانه مرزداران و تخته‌های بلند را روی آنها گذاشتند.

برای اینکه حق مطلب را در مورد پی‌وی ادا کنیم، آن مکان یک مکان ایده‌آل برای اردو زدن بود. و کار یک روز نقل مکان در مقابل تقریباً یک ماه کامل اردو زدن در آن دره دورافتاده، در میان کاج‌های معطر، چه اهمیتی داشت؟ ند، رئیس پیشاهنگان، گفت: «پیشگام هریس، ایده‌ی درستی داری.» پی وی گفت: «این یک… یک الهام بود.» نیک پرسید: «اغلب از اینها داری؟» « ای بابا ! من همیشه آنها را دارم.» یکی از دیده‌بانان پرسید: «اما در مورد محل فرود چطور؟» نوریس گفت: «اصلاً کی می‌خواد بره شرق کچم؟ باید سرمون رو برای یه محل پیاده شدن شلوغ کنیم.» پی وی گفت: «بسپارش به من. من درستش می‌کنم.» اواخر بعد از ظهر، آنها در اطراف پخش شدند و پوشش مخملی سوزن‌های کاج را برای بدن‌های خسته‌شان آرامش‌بخش یافتند. ند، رئیس پیشاهنگان، گفت: «خب، همه چیز تمام شد جز داد و فریاد.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.